اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – علی صالحی از سوز زهر آب شد از پای تا سرمبا اشک هم قدم شده ساعات آخرم پایم به سوی قبله ، لبم غرق خون شدهدیگر رمق نمانده به اعضای پیکرم آه ای بقیع باز کن آغوش خویش رامن آخرین امانت شهر پیمبرم بار سفر به دوش گرفتم وَ با خودمیک عالَمه مصیبت و اندوه میبرم از غصه آه میکشم و ناله میزنمیا رب ببین زمانه چه آورده بر سرم دشمن شبی که پای برهنه مرا دواندداغ رقیه بود عیان در برابرم رحمی نکرد بر من و بر سنّ و سال منانداخت ریسمان به روی دست لاغرم ارث علی به من ز همه بیشتر رسیدسوزانده شد دو بار ، حریم مطهرم کاشانهام اگرچه به آتش کشیده شدامّا نسوخت چادر و گیسوی همسرم وقتی که دود خانهی ما را گرفته بوددیدم فرار میکند از شعله دخترم آنجا به یاد کرب و بلا روضه خواندم ازطفل یتیم و عمّهی محزون و مضطرم طفلی که ضجّه میزد و از ترس میدویدمیگفت پس کجاست عموی دلاورم [ جمعه ششم خرداد ۱۴۰۱ ] [ 10:44 ] [ محمد باقر حصاری ] [ ] بخوانید, ...ادامه مطلب
يا علي سوز دلم را ساز كنسائلم در را به رويم باز كنياعلي در مانده ام دستم بگيرگوشه چشمي نما هستم بگيرتو زباغ داغها گل چيده ايسيلي و رخسار زهرا ديده ايداستان غنچه پرپر شدهقصه قرآن بي كوثر شدهقصه غمهاي زهرا و حسنماجراي كوچه و سيلي زدن [ شنبه سوم اردیبهشت ۱۴۰۱ ] [ 10:50 ] [ محمد باقر حصاری ] [ ] بخوانید, ...ادامه مطلب