آن شب مدینه کشتی دریای غم بود

ساخت وبلاگ

آن شب مدینه کشتی دریای غم بود

دریای غم از کثرت ظلم و ستم بود

آنشب که خون از دامن مهتاب می ریخت

بر غسل زهرا اسماء آب می ریخت

آنشب خدا داند خدا داند که چون بود

قلب علی زندانی از فریاد و خون بود

طفلی گرفته آستین دائم به دندان

تا ناله خود را کند در سینه پنهان

آنشب امیرالمؤمنین با اشک دیده

می شست تنها پیکر یار شهیده

می شستند تاریکی شب مخفیانه

گه جای سیلی گاه جای تازیانه

صدبارازحال رفت ودست ازخویشتن شست

تا جسم و جانش را درون پیرهن شست

خود در کفن پیچید آن خونین بدن را

خونین بدن نه بلکه جان خویشتن را

چشم از نگه،نای از نوا،لب از سخن بست

بگشود دست حسرت و بند کفن بست

چشم از نگه ناگه فتاد آن تیر کوکب را نظاره

بر گرد ماه خویش لرزان دو ستاره

دو گوشواره که ز گوش افتاده بودند

بر خاک تنهایی خموش افتاده بودند

دو جوجه از آشیان بی آشیانه

دو بلبل گردیده خاموش از ترانه

از بی کسی در بال هم سر برده بودند

گوئی کنار جسم مادر مرده بودند

داغ دل مولا دوباره گشت تازه

ریحانه ها را زد صدا پای جنازه

ای گوشه گیران شب غربت بیائید

آخر وداع خویش با مادر نمائید

آن پر شکسته طایران از جا پریدند

افتان و خیزان جانب مادر دویدند

چون جان شیرین جسم او در بر گرفتند

گل بوسه از آن لاله پرپر گرفتند

یکباره از عمق کفن آهی بر آمد

با ناله بیرون دستهای مادر آمد

در قلب شب خورشید خاموش مدینه

بگذاشت روی هر دو ماهش را به سینه

میخواست بی تابی ز طفلان جان بگیرد

می رفت تا جان علی پایان بگیرد

ناگه ندا آمد علی بشتاب بشتاب

دو گوشوار عرش را دریاب دریاب

مگذار زهرا را چنین در بر بگیرند

مگذار روی سینه مادر بمیرند

خیل ملک را رحمی از بهر خدا کن

از پیکر مادر یتیمان را جدا کن

گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق)...
ما را در سایت گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fahl-ul-bayt5 بازدید : 189 تاريخ : دوشنبه 20 اسفند 1397 ساعت: 0:42