آقایمان آمد عبا روی سرش بود

ساخت وبلاگ

 
آقایمان آمد عبا روی سرش بود
رنگ کبودی برتمام پیکرش بود
 
درکوچه یاد ماجرای کوچه افتاد
یافاطمه یافاطمه ذکرلبش بود
 
دستی به پهلو دست دیگر روی دیوار
پهلو گرفتن یادگار مادرش بود
 
او در میان حجره‌ای دربسته اما
صدها فرشته در کنار بسترش بود
 
او دست و پا می‌زد ولی با کام عطشان
گویا که دیگر لحظه‌های آخرش بود
 
اما تمام فکر و ذهنش کربلا بود
یادغریبی‌های جد بی سرش بود
 
مردم گریز کربلایم اینچنین است
آمد جواد و لحظه ی آخربرش بود
 
اما به دشت کربلا جور دگر شد
اربابمان بالای نعش اکبرش بود
 
بایدجوانان بنی هاشم بیایند
تا این بدن را بر در خیمه رسانند

گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق)...
ما را در سایت گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fahl-ul-bayt5 بازدید : 169 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 16:30