یک اربعین برای تو حیران شدم حسین

ساخت وبلاگ

یک اربعین برای تو حیران شدم حسین
مانند گیسوی تو پریشان شدم حسین

با چند قطره اشک دلِ من سَبُک نشد
ابری شدم به پای تو باران شدم حسین

زلفی اگر که ماند برای تو پیر شد
در اول بهار، زمستان شدم حسین

کوفه به کوفه، کوچه به کوچه، گذر گذر
قاری شدی، مُفسّر قرآن شدم حسین

دیدی چگونه آخر عمری دلم شکست
دیدی چگونه پاره گریبان شدم حسین

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سَرِ مزارِ خودم گریه می کنم

ای سایۀ بلند سرم، ای برادرم
آئینه ی تَرَک تَرَک در برابرم

بالم شکسته است و پرم پر نمی زند
اما هنوز مثل همیشه کبوترم

من قول داده ام که بگیرم سَرٓ تو را
از دست نیزه ها و برایت بیاورم

حالا سری برای تو آورده ام ولی
خاکستری و خاکی، ای خاک بر سرم!

بگذار اولِ سخن و شکوه ام تو را
ای ماه زینب از نگرانی درآورم

هر چند کوچه به کوچه تماشا شدم ولی
راحت بخواب دست نخورده است معجرم

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سَرِ مزار خودم گریه می کنم

*صدا زد: حسین جان!...*

هم پیرهن که ماند برایم، بدن نداشت
هم که تن تو روی زمین پیرهن نداشت

ای بی کفن برادرم ای بوریا نشین!
این چادرم لیاقت خلعت شدن نداشت؟

آن گونه ای که من وسط خیمه سوختم
پروانه هم دل و جگرِ سوختن نداشت

مردی نبود اگر، یَلِ اُمُّ البنین که بود
هرگز کسی نگاه جسارت به من نداشتُ

گُل های باغت همه از رنگی گرفته اند
یعنی کسی نبود که دستِ بزن نداشت

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سَرِ مزار خودم گریه می کنم

هر چند در مسیر سرت ازدحام بود
اما درست مثل همیشه امام بود

بی تو سوار ناقه ی عریان شدم حسین!
من که به روی چشم علمدار جام بود

یادم نمی رود سَرِ بالا نشین تو
بازیچه ی نگاه اهالی شام بود

با دستِ سنگ، صورت تو خط خطی شده
از بس که آفتابِ تو نزدیکِ بام بود

[ جمعه بیست و پنجم شهریور ۱۴۰۱ ] [ 14:41 ] [ محمد باقر حصاری ] [ ]

گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق)...
ما را در سایت گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fahl-ul-bayt5 بازدید : 123 تاريخ : سه شنبه 12 مهر 1401 ساعت: 9:03