می روی و می بری همراه خود جان مرا 

ساخت وبلاگ

می روی و می بری همراه خود جان مرا صبـــر کن بابا ببیـن حـال پریشــان مرا

در پی ات اهل حرم آئینه و قرآن به دست می بری بـا خود دل خـیـمـه نشـینان مرا

ای عصای پیری ام، داری هلالم میکنی بعد تو دشـمن ببینـد حــال حیــران مــرا

قبل رفتن اندکی پیش دو چـشـمم راه رو پُر کن از قد رســایت قاب چشـمان مرا

در جواب تشنگی شد عایــدم شـرمندگی گر چـه دیدی با زبانت کام عطشان مرا

از فرس افتاده، سوی تو خودم را میکشم آه بـابـا جـان، ببـیـن زانـوی لـرزان مرا

سوره های پیکرت پاشیده از هم وای من پخش صحــرا کـرده اند آیـات قـرآن مرا

عده ای کِل میکشند وعده ای کف میزنند تــا شنیـده دشـمـنت آوای افــغـــان مــرا

تا صدایش میکنم یک دشت پاسخ میرسد زیـنبـم، بنگـر عـلـی هـای فــراوان مـرا

خون او را در تمام دشت جاری کرده اند

کربلا را بــا تنـش آئـیـنه کـاری کرده اند


موضوعات مرتبط: شب هشتم محرم الحرام

گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق)...
ما را در سایت گلچین اشعار مدح و مرثیه (حصار عشق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fahl-ul-bayt5 بازدید : 55 تاريخ : چهارشنبه 4 مرداد 1402 ساعت: 17:12