سید هاشم وفاییدر تمام عمر با چشمان تر گفتم حسیندر غمت با گریۀ شام سحر گفتم حسیندامنی لبریز گل در دامن خود یافتمتاکه بایاد غمت با چشم ترگفتم حسینباز شد بر روی من درهای الطاف خداچون که با آه غمی صاحب اثر گفتم حسینلحظه ای غافل نبودم من زیاد و نام تودر وطن بودم اگر یا در سفر گفتم حسینمن دل گم گشته ام را یافتم در کربلاهر زمان با ناله و سوز جگر گفتم حسینهمره زوارّ کوی تو به گوشم هر زمانآمد از کرببلای تو خبر گفتم حسینهیچ نامی لذتش بالاتر از نام تو نیستچون «وفائی» در همه عمرم اگر گفتم حسین موضوعات مرتبط: امام حسین مناجاتی بخوانید, ...ادامه مطلب
قاسم نعمتی گریه دار است عجب نام اباعبدالله جان فدای عطش کام اباعبدالله هرکجا پر بکشم سوی حرم می آیم چون کبوتر شده ام رام اباعبدالله هرکسی صاحب اشک است نظر کرده ی اوست چشم ما شد ز ازل جام اباعبدالله خوش به حال شهدائی که رسیدند آخر با شهادت به سرانجام اباعبدالله غیر ارباب به هر بی سر و پا رو نزنیم ما که جلدیم سر بام اباعبدالله کعبه ام کرببلا ، پیرهن مشکی من می شود حوله ی احرام اباعبدالله نیزه داری به نوک نیزه ی خود ساکت کرد زیر لب ناله ی آرام اباعبدالله مادرش گوشه ی گودال تماشا میکرد غرق خون شد به خدا کام اباعبدالله موضوعات مرتبط: امام حسین مناجاتی بخوانید, ...ادامه مطلب
باورت می شد ببینی خواهرت را یکزماندست بسته, مو پریشان, مو کنان,مویه کنان باورت می شد ببینی دختر خورشید راکوچه کوچه در کنار سایه ینامحرمان نه لبی مانده برای تو نه جایسالمیمن که گفتم این همه بالای نی قرآننخوان چه عجب ! طشتی برای این سرت آوردهاندای سر منزل به منزل ای سر یحیینشان تا همین که چشم تو افتاده برچشمان ماچشم ما افتاده بر لبهای زیرخیزرا ای تمامی غرور من فدای غیرتتلطف کن این مرد شامی را از اینمجلس بران این قدر قرآن مخوان این چوب هانامحرمندشب بیا ویرانه هرچه خواستی قرآنبخوانعلی اکبر لطیفیان موضوعات مرتبط: مسیر کوفه تا شام بخوانید, ...ادامه مطلب
نام تو را همینکه صدا میزند ربابآتش به جان کرب و بلا میزند ربابمثل دل پدر گلویت پاره پاره استاما دوباره حرف شفا میزند ربابشد سینه پر ز شیر؛ ولی شیرخواره نیستمادر بیا که باز صدا میزند ربابچون در خیال خویش بغل میکند تو رابوسه به زخم حلق شما میزند ربابزحمت برای مادر و خلعت برای غیردیگر نگو که ناله چرا میزند ربابقلب سکینه از غم تو تیر میکشددر هرکجا که حرف تو را میزند ربابسید محمد جوادی موضوعات مرتبط: ورود کاروان به کوفه، مسیر کوفه تا شام بخوانید, ...ادامه مطلب
بال ملائک وا شده شب شب نمازهآسمون پرواز ما تا مدینه بازهشب فرار غمهماه و ستاره همهمی گن خوش اومد به توگل پسر فاطمهعزیز زهرا حسین ۳پر شده تو دنیا صدای نغمه ی خدایی چقدر عاشقونه می خونه فاطمه لالاییگفته اذون به گوش او خود رسول الله گفته بگو حسین من علی ولی اللهنور ولایت هادی کوره راه عشقه شفاعت فطرس فقط کار شاه عشقهعشق مجسم حسیندلیل عالم حسین پاره ی قلب نبینگین خاتم حسینخیره شده مستیبه گل روی گل مولا چیره شده مستیرو عالم دلهای شیدادیوونه ها همه دارن به سر هوای تو از تو می خوان که جون بدن تو کربلای توجا داره تو قلب خدا هر کی با حسینه روی لب فرشته ها ذکر یا حسینهقنوت طاها حسینرکوع مولا حسین سجود زهرا حسینساقی سقا حسینپیش قدمهاش سر بگذارید اومد علمدار علم بیاریدمدار فلک در نگاشه کل هستی زیر پاشه عالم فداشهسیدنا یا ابا الفضل ۲ اقام ابا الفضل [ پنجشنبه چهارم اسفند ۱۴۰۱ ] [ 15:24 ] [ محمد باقر حصاری ] [ ] بخوانید, ...ادامه مطلب
مه شعبان شده ماهی بـه زمین آمده اسـتروز چارم پسر ام بنین آمده اسـتپدرش حیدر کرار زمیلادش شادبر بنی هاشمیان ماه ترین آمده اسـتنامش عباس شد ومعنی ان شیر دژمبین شیران عرب شیرترین آمده اسـتجمله ذریه ی زهرا بـه رخش بوسه زنندیک برادربه همه ی یارومعین آمده اسـتمادرش گفت برای همه ی اولاد بتولپسرم بهر غلامی بـه یقین آمده اسـتمرتضی بوسه بـه دستش زد وگفتا بینمدست او کرببلا تقش زمین آمده اسـتآمده تا کـه سپهدار حسینی بشودان علمدار یل لشگر دین آمده اسـتمادرش ام بنین درس وفایش دادهاسوه براهل وفایان زمین آمده اسـتآمده ساقی اطفال حسینش گرددآب در حسرت او چله نشین آمده اسـتروز میلاد ابوالفضل بـه بین الحرمینبهر دیدار عمو پرده نشین آمده اسـتکف بزن خوب طلب کن سفر کرببلاباب حاجات همه ی در ثمین آمده اسـت [ جمعه پنجم اسفند ۱۴۰۱ ] [ 14:12 ] [ محمد باقر حصاری ] [ ] بخوانید, ...ادامه مطلب
دل غریب من از گردش زمانه گرفتبه یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفتشبانه بغض گلو گیر من کنار بقیعشکست و دیده ز دل اشک دانه دانه گرفتکنار پنجره ها دیدگان پر اشکمسراغ مدفن پنهان و بی نشانه گرفتنشان شعله و درد و نوای زهرا راتوان هنوز ز دیوار و بام خانه گرفتمصیبتی است علی را که پیش چشمانشعدو امید دلش را به تازیانه گرفتچه گفت فاطمه کانگونه با تاثر و غمعلی مراسم تدفین او شبانه گرفتفراق فاطمه را بوتراب باور کردشبی که چوبه تابوت را به شانه گرفت [ شنبه نوزدهم آذر ۱۴۰۱ ] [ 14:8 ] [ محمد باقر حصاری ] [ ] بخوانید, ...ادامه مطلب
بالا نرفت آنکه به پای تو پا نشدآقا نشد هر آنکه برایت گدا نشدمقصود از تکلم طور از تو گفتن استموسی نشد هر آنکه کلیم شما نشدروز ازل برای گلوی تو هیچ کسغیر از خدای عز و جل خونبها نشددر خلقتش زمین و مکانهای محترمبسیار آفرید ولی کربلا نشدگرچه هزار سال برای تو گریه کرده اندیک گوشه از حقوق لب تو ادا نشدما گندم رسیده شهر ری توایمشکر خدا که نان تو از من جدا نشدیک گوشه می رویم و فقط گریه می کنیمحالا که کربلای تو روزی ما نشدداغ تو اعظم است تحمل نمی شوددر حیرتم چگونه قد نیزه تا نشدشاعر: لطیفیان [ دوشنبه چهاردهم شهریور ۱۴۰۱ ] [ 14:5 ] [ محمد باقر حصاری ] [ ] بخوانید, ...ادامه مطلب
مطلب زیباتر نیلوبلاگ از مطلب عزای نیلوبلاگ مطلب محرم نیلوبلاگ مطلب ندیده نیلوبلاگ امشکر خدا دوباره به هیئت رسیده ام اوج سعادت است که در روضه شمامن هم کنار مادر قامت خمیده ام روز ازل که فرصت یک انتخاب بودشکر خدا که بزم تو را برگزیده ام شیرین, ...ادامه مطلب
حسین بابا ، حسین باباحسین بابا ، حسین بابااگر نازی کند دختر ، خریدارش بود بابابزرگی کن ببوس این دخترکوچکتر خود رانهان از چشم طفلان آمدم تا در برم گیریبگیر یک بار دیگر در بغل این دختر خود رابه گهواره ن, ...ادامه مطلب
با سینهای که آتش از آن شعله میکشیدناله برای کشته دیوار و در کشید او بود و خاک حجره و یک ناله ضعیفآری نفس نفس زدنش تا سحر کشید یک روزه زهر بر دل زارش اثر نمودگاه سحر به جانب جانانه پر کشید در انتظار , ...ادامه مطلب
آقایمان آمد عبا روی سرش بودرنگ کبودی برتمام پیکرش بود درکوچه یاد ماجرای کوچه افتادیافاطمه یافاطمه ذکرلبش بود دستی به پهلو دست دیگر روی دیوارپهلو گرفتن یادگار مادرش بود او در میان حجرهای دربسته اماصد, ...ادامه مطلب
شعر – رضا غریب الغربا رضا معین الضعفاقربون کبوترای حرمت امام رضاقربون این همه لطف وکرمت امامرضااز روزی که با تو آشنا شدم امام رضامورد رحمت خدا شدم امام رضارضا غریب الغربا رضا معین الضعفادست هر بنده که, ...ادامه مطلب
اظهار درد دل به زبان آشنا نشد دل شد زخون لبالب و این غنچه وا نشد آن جا از زمان که جدا از تنم شده است یکدم سر من از سر زانو جدا نشد با آنکه دست دشمن دو بازویم شکست دیدی که دامن تو زدستم رها نشد شرمنداه, ...ادامه مطلب
ای ز دست و سینه و بازوی تو حیدر، خجل! هم غلاف تیغ، هم مسمار در، هم در، خجل با غروب آفتاب طلعت نورانیاتگشتهام سر تا قدم از روی پیغمبر، خجل هم صدف بشكست، هم دردانهات از دست رفت سوختم بهر صدف، گردیدم , ...ادامه مطلب